کلام رهبری موضوع(جوانان ایران و جوانان دنیا)
جوانان ما و جوانان دنیا
شما مىدانید که جوانان در دنیا چگونهاند؛ گروههاى «رپ» و فلان و هزار نوع بلیّه اخلاقى و فکرى. جوانان دنیا واقعاً به هزار نوع ابتلائات مبتلا هستند. گروههاى «رپ» و این چیزهایى که حالا هست، زمان ما هم البته بود. زمان ما «بیتل»هاى معروف بودند که حالا شنیدهام پیرمرد شدهاند. چند وقت پیش دیدم که در یک مجلّه خارجى شرح حالشان را نوشتهاند که هر کدام کجا هستند و چه کار مىکنند. آن گرفتاریهاى روحى، آن عقدههاى روانى، آنها را به این وادیها مىکشاند. حالا کسانى که در کشورهاى عقبافتاده و دوردست از آنها تقلید مىکنند، نمىفهمند که آن بیچارهها دچار چه بیمارىاى هستند! خیال مىکنند پیشرفتى است؛ در حالى که این یک انحطاط و سقوط است. در حالى که دنیا گرفتار چنین وضعى بود، جوانان ما آنطور وضعى داشتند. در ایران، جوان، سرشار، مستغنى، سربلند، بااحساس شادى عمیق در قلب خود، احساس انجام وظیفه، احساس روشنبودن هدف - که چه کار مىکند و براى که کار مىکند - و بحمداللَّه فائز و برخوردار به اعتلاى حقیقى و معنوى بود که خداى متعال به او داده بود.
من یک مثال کوتاه هم بزنم و پاسخ سؤال شما را به پایان ببرم. در دوره جنگ که شما متأسّفانه اعتلاى آن دوره را درک نکردید - البته جنگ را درک نکردید و این تأسّف ندارد؛ اما آن خصوصیات بىنظیر را شما درک نکردید و آدم افسوس مىخورد - جوانان هجده و بیست سالهاى که در سنین شما بودند، از لحاظ لطافت و صفاى معنوى، گاهى به حدّ عارفى که چهل سال در راه خدا سلوک کرده بود، مىرسیدند! آدم این را در وجود آنها احساس مىکرد. کم هم نبودند؛ فراوان بودند. من همان وقتها در مقابل چنین جوانانى که قرار مىگرفتم، احساس خضوع حقیقى مىکردم؛ نه اینکه بخواهم تواضع کنم. دیدهاید انسان در مقابل بزرگى که قرار مىگیرد و کمالات او را که مىبیند، ضعف خودش را مىفهمد! من همان احساس را در مقابل یک جوان بسیجى و یک جوان رزمنده در خودم مىدیدم و مىیافتم. آن فضا، چنان فضایى بود که مىتوانست یک جوان معمولى را اینگونه متحوّل کند.